جدول جو
جدول جو

معنی صبحی شاعر - جستجوی لغت در جدول جو

صبحی شاعر
(صُ)
وی یکی از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری و از مردم بروس است. پس از پایان تحصیلات به قضاوت پرداخت سپس تصوف پیشه ساخت. اشعار ترکی و فارسی متصوفانه دارد. ازوست:
حاجیان ره عشقیم و مقیم عرفات
عرفاتی که نشان میدهد از ذات و صفات
زائر کعبۀ دل کرده فدا جان و سرش
بر در دوست نباشد بوسایط حاجات.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ)
شاعری است و لطفعلی بیک آذر در آتشکده آرد که نام او روزبهان است و در اوایل حال فارسی تخلص میکرد، سپس بدستیاری رایض از توسن غرور فرودآمده تغییر تخلص داد. وی بمراتب علمی مربوط و دارای دیوان است و شعر نیک میسرود. مردم عراق او را در عهد خویش شاهی ثانی میگفتند هر چند که دیوان او در دست نیست لیکن آنچه از آن مانده ترجیح او را بر شاهی رساند. خلاصه هنگامی که شاه طهماسب بقزوین می بود صبری روزگار خویش بدانجابعشق و عاشقی بسر میبرد سپس بوطن خود رفت. ازوست:
منم و دلی که دایم بدو دست دارم او را
اگرش نگاه داری بتو می سپارم او را.
اظهار دوستی زبانی کجا شده ست
ای سنگدل مترس کسی در دل تو نیست
یارب دل شکستۀ من از کجا شنید
بوی محبتی که در آب و گل تو نیست
این بس جزای کشتن صبری که روز حشر
حسرت همی کشد که چرا بسمل تو نیست.
میان عاشق و معشوق جنگ و غوغا نیست
کدورتی اگر امروز هست فردا نیست
چه دلخوشی ز وصال توام همان گیرم
که حاضری و مرا جرأت تماشا نیست.
بی رحم چنین را ز خدا میطلبیدم
آن کس که سزای دل من میدهد اینست.
ترا بمهر و وفا مهربان خود کردم
وفا و مهر تو بامن باختیار تو نیست.
(آتشکدۀ آذر ص 180- 181).
صادقی کتابدار در مجمعالخواص نویسد: صبری روزبهان. شاعر خوش طبع خوبی است سپس ابیاتی از او آورده است. (مجمع الخواص صص 154- 155). براون در تاریخ ادبیات او را صبری روزبهانی ثبت کرده و گوید اسکندربیک نام وی را در زمرۀ شعرای معاصر خویش بقلم آورده است. (ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 88)
لغت نامه دهخدا
شاعری است، و صاحب صبح گلشن گوید: از ناظمان صاف گوست که بعضی او را شیرازی و برخی تبریزی نگاشته اند، و رزاق علی الاطلاق وجه رزقش بر معلمی اطفال گذاشته، از اوست:
از جهان تنگ آمدم پهلوی مجنونم برید
خانه تاریک است و من بیمار بیرونم برید،
(تذکرۀ صبح گلشن صص 242- 243)،
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شاعری است. آذر بیگدلی گوید: وی فرزند قادربک است و بشغل زرگری مشغول بود سپس به جوهرفروشی رسید و او را طبع خوشی است. از اوست:
از رشک که سوزم ز که پنهان کنمت آه
در هیچ دلی نیست که جای تو نباشد
رحم است بنومیدی آنکس که بمحشر
در نامۀ او حرف وفای تو نباشد.
و او راست:
بقدر رنجش یکروزۀ تو هم ما را
شکیب هست ولی روزگار میگذرد.
و از اوست:
طرفه حالی است که عاشق شب هجران دارد
خواب ناکرده و صد خواب پریشان دارد.
(از آتشکده ص 31).
در قاموس الاعلام ترکی گوید پدر وی زرگر و او جوهرفروش بود
لغت نامه دهخدا
شاعر قرن نهم، و ازجملۀ شاعران سلطان یعقوب بود، این مطلع از اوست:
وه که جانم در غم آن دلستان خواهد شدن
زآنچه میترسیدم آخر آنچنان خواهد شدن،
و نیز گوید:
اگر وصف سر زلف تو مویی در میان افتد
سخندانان عالم را گرهها در زبان افتد،
(از مجالس النفائس ص 308)،
رجوع به فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا